باده عشق

دلی یا دلبری یا جان و یا جانان

نمیدانم  نمیدانم  نمیدانم

همه هستی تویی،فلجمله این وآن

نمیدانم  نمیدانم  نمیدانم

به جزتودرهمه گیتی دگرجانان

نمیدانم  نمیدانم  نمیدانم

یکی دل داشتم پر خون

شد آن هم از کفم بیرون

کجا افتاد آن مجنون،دراین دوران

نمیدانم  نمیدانم  نمیدانم

دلم سرگشته می دارد،سر زلف پریشانت

چه می خواهدازاین مسکین سرگردان

نمیدانم  نمیدانم  نمیدانم

اگر مقصود تو جان است

رخ بنا و جان بستان

وگرقصددگرداری،من این وآن

نمیدانم  نمیدانم  نمیدانم

نمی یابم تو را در دل

نه در عالم نه در گیتی

کجا جویم تو را آخر،من حیران

نمیدانم  نمیدانم  نمیدانم

عاقل بودم،ترانه گویم کردی

سر حلقه ی بزم و باده جویم کردی

سجاده نشین با وقاری بودم

بازیچه ی کودکان کویم کردی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد