آسمان پر ستاره !
آسمان پر ستاره را دوست میدارم
زندگـــــی در گذر اســــت و خاطره ها ماندنـــــــــی ....!!!
آسمان پر ستاره را دوست میدارم
زندگـــــی در گذر اســــت و خاطره ها ماندنـــــــــی ....!!!
از باده "نيست "سرخوشم ،سرخوش ومست! بيزارم ودلشكسته،از هر چه كه "هست"!!..... من "هست "به "نيست"دادم،افسوس كه "نيست". در حسرت"هست"پشت من پاك شكست
می خواستم بمانم، رفتم... می خواستم بروم، ماندم... نه رفتن مهم بود و نه ماندن، مهم من بودم که نبودم
.............!!!!!
با ذره ای خوبی
و ذره ای بدی
و سرشتی پاک
و مشتی گل
و نور
و با رویشی از غرور و حوضچه ای از سبزینه های خیال
به دنیا آمدم !
=======
ای کاش میشد قسمتی از ذهن رو فرمت کرد تا دیگه به یه سری چیزای بیهوده فکر نکنه
امسال باید خیلی قوی باشم, قوی تر از سالهای گذشته . اجازه نمی دم هیچ مساله ای سد راهم بشه حتی افکار به هم ریخته ی ذهنم .
یه برنامه دقیق باید بریزم , امسال یه مسیر جدید رو می خوام طی کنم, پس خیلی باید حواسم جمع باشه.
امیدوارم اینبار هم مثل همیشه خدا کنارم باشه و کمکم کنه تا این مسیر و خیلی درست و سریع برم جلو.
سرعتم کند شده , باید پام و بذارم رو گاز و تا آخرین سرعت برم - شاید فرصت زیادی نداشته باشم
========
- چقدر سوال بی جواب اینجاست, چقدر اما و اگر, چقدر تردید و دو دلی , چقدر برنامه های جدید , چقدر ....
قیافم کاملاً شبیه علامت سوال شده :دی
هوا خیلی سرده , شایدم من سردمه, نمیدونم
خسته ام , دوست دارم بخوابم , یه خواب خیلی طولانی و آروم, مثل خواب زمستونی.
=======
چقدر شناخت آدما سخته, ظاهر و باطن بعضیا خیلی با هم فرق می کنه. موجودات عجیبی هستن, دوسشون ندارم.
ما ز بالائیم و بالا می رویم
ما زدریائیم و دریا میرویم
ما از آنجا و از اینجا نیستیم
ما ز بی جائیم و بی جا می رویم
كشتی نوحیم در طوفان روح
لاجرم بی دست و بی پا می رویم
همچو موج از خودبرآوردیم سر
باز هم در خود تماشا می زدیم
اختر ما نیست در دورقمر
لاجرم فوق ثریا می رویم
ما ز بالائیم و بالا می رویم
می خواهم عروسک وار زندگی کنم تا اگر سرم به سنگ خورد نشکشند. تا اگر دلم را کسی شکست چیزی احساس نکنم. تا اگر به مشکلات زندگی برخوردم بی پروا به آغوش صاحبم که دخترک کوچکی بیش نیست پناه آورم .
اما نه…… چه خوب است که همین انسان خاکی باشم اما سنگ به سرم نخورد کسی دلم را نشکشند و مشکلات مرا از پای درنیاورد.
کاش می دانستی دنیا با همه وسعتش بی تو جایی برای ماندن ندارد .
اشک چشمانم هر شب سراغت را از کویر گونه هایم می گیرند.
ای که دیدگانم از دل تنهایی تو الفبای اشک ریختن را آموخته اند و لحظه های گریان
با کوچ تو روان گشته اند ,
چرا از کوچه دلتنگی هایم گذر نمی کنی و برای چشمان مانده به راهم دستی تکان نمی دهی؟
اتاقم را آذین بسته ام
با تنهایی
با سکوت
با مهربانی
با گل سرخ
با ستاره ای که تو به من دادی
و فانوسی که به یادت
شب های بی تو بودن ، بی تو ماندن را ،
شب های بی رویا
و شب های دلتنگی ام را
فروغی دوباره می بخشند
تا تو برگردی