آسمان پر ستاره !




آسمان پر ستاره را دوست میدارم


زندگـــــی در گذر اســــت و خاطره ها ماندنـــــــــی ....!!!




حس گنگ و مبهم بودن و چه سخته این بودن !!




نمی دونم آخر این ماجرا چی میشه, ولی اینو می دونم که احساس خیلی بدی دارم , حس بی اعتمادی خیلی زیاد به کسی که همیشه بهش اعتماد داشتم .

شرایط سختیه, واقعاً نمی دونم بازم می تونم به این مسیر ادامه بدم یا نه . هم موندن و هم رفتن برام سخته. موندنم به خاطر بی اعتمادی و حس بدی که دارم و رفتنم به این خاطر که کلی خاطرات و تلاشی که داشتم و باید بذارم و برم. هر دو حالتش اذیتم می کنه.

به خاطر افکار به هم ریخته ای که دارم نمی تونم خیلی سریع و قاطع تصمیم بگیرم و این اصلاً خوب نیست چون این سردرگمی واقعاً داره کلافم می کنه.

نمی دونم این افکار پوچ تا کی می خواد همراهم باشه؟؟!!!

بعضی وقتا رفتن یک نفر , می تونه تنها راه رسیدن به آرامش برای آدمای یه مجموعه باشه, شاید منم باید برم تا همه چی آروم شه.

گاهی برای بودن باید رفت! گاهی فقط باید رفت!

پشت من پاك شكست !!


از باده "نيست "سرخوشم ،سرخوش ومست! بيزارم ودلشكسته،از هر چه كه "هست"!!..... من "هست "به "نيست"دادم،افسوس كه "نيست". در حسرت"هست"پشت من پاك شكست

.........!!


می خواستم بمانم، رفتم... می خواستم بروم، ماندم... نه رفتن مهم بود و نه ماندن، مهم من بودم که نبودم

.............!!!!!


حس پرواز





 پرستويي كه مقصد را در كوچ مي‌بيند، از ويراني لانه‌اش نمي‌هراسد.....پس اگر مقصد پرواز است، قفس ويران بهتر است


-------

بعضی وقتا چقدر خوبه آدم پرواز کنه , حتی تجسمشم حس عجیبی داره ...

مسیر جدید !!


با ذره ای خوبی
و ذره ای بدی
و سرشتی پاک
و مشتی گل
و نور
و با رویشی از غرور و حوضچه ای از سبزینه های خیال
به دنیا آمدم !

=======

ای کاش میشد قسمتی از ذهن رو فرمت کرد تا دیگه به یه سری چیزای بیهوده فکر نکنه

امسال باید خیلی قوی باشم, قوی تر از سالهای گذشته . اجازه نمی دم هیچ مساله ای سد راهم بشه حتی افکار به هم ریخته ی ذهنم .

یه برنامه دقیق باید بریزم , امسال یه مسیر جدید رو می خوام طی کنم, پس خیلی باید حواسم جمع باشه.

امیدوارم اینبار هم مثل همیشه خدا کنارم باشه و کمکم کنه تا این مسیر و خیلی درست و سریع برم جلو.

پنجرهء رویا !!




شـاید این صفحه همان پنجرهء رویایی است
که من از شیشهء شفاف لغات
روی زیبای تو را می بینم

گاه تابیدن مهتاب حضورت و نسیمی که معطر به تو و شادابی است
می خورد بر تن این پنجره ی رویایی
واژه ها می خوانند، غزل مستی تو، شعر بیتابی من

ای صدایت پر از آرامش روح
و دلت آینهء پاک وجود
باورت هست که من
نغمهء وصل تو بر لب دارم؟


======

تو تعطیلات عید کلی فرصت دارم تا بتونم خوب فکر کنم و تصمیمای مهمی بگیرم.

مطمئنم امسال سال خیلی خوبیه, سال پیشرفت با سرعت جت :دی از اینکه امسال سال ببر ه و منم متولد سال ببرم حس خیلی خوبی دارم
.
------------
پیشاپیش سال نو رو به همه دوستای خوبم تبریک می گم و امیدوارم که سالی پر از شادی , سلامتی , پول زیاد :دی , موفقیت و احساسی سرشار از خوشبختی داشته باشین.

آخرین سرعت..!



سرعتم کند شده , باید پام و بذارم رو گاز و تا آخرین سرعت برم - شاید فرصت زیادی نداشته باشم

تو چه ساده ای و من چه سخت !




تو چه ساده ای و من چه سخت

 تو پرنده ای و من درخت

آسمان همیشه مال توست

ابر ، زیر بال توست

من ولی همیشه گیر کرده ام

تو به موقع می رسی و من

سال هاست دیر کرده ام

خوش به حال تو که می پَری

راستی چرا

دوست قدیمی ات - درخت را-

با خودت نمی بَری؟

فکر می کنم

توی آسمان تو

جا برای یک درخت هست

هیچ کس ، در بزرگ باغ آفتاب را

رو به ما نبست

یا بیا و تکه ای از آسمان برای من بیار

یا مرا ببر

توی آسمان آبی ات بکار

خواب دیده ام

دست های من

آشیانه ی تو می شود

قطره قطره قلب کوچکم

آب و دانه ی تو می شود

شب ، ستاره ها

از تمام شاخه های من تاب می خورد

ریشه های تشنه ام

توی حوض خانه ی خدا

آب می خورند

من همیشه خواب دیده ام ، ولی ...

راستی ، هیچ فکر کرده ای

یک درخت

توی باغ آسمان

چقدر دیدنی ست ؟!

ریشه های ما اگرچه گیر کرده است

میوه های آرزو ، ولی

رسیدنی است !


این نیز بگذرد..!!




دلم می خواد یه مدت برم تو کما , که هم جسمم و هم ذهنم در آرامش باشه. آرامشی که مدتیه گمش کردم.
نمی دونم این بار کجا باید دنبالش بگردم . از وقتی خودم گم شدم , آرامش هم غیبش زده.

امیدوارم این روزا زودتر تموم شه.

" این نیز بگذرد "

دست های تو با من آشناست !




درخت با جنگل سخن می گوید

علف با صحرا

ستاره با کهکشان

و من با تو سخن می گویم

...

دست ات را به من بده

دست های تو با من آشناست

ای دیر یافته ! با تو سخن می گویم

به سان ابر که با توفان

به سان علف که با صحرا

به سان باران که با دریا

به سان پرنده که با بهار

به سان درخت که با جنگل سخن می گوید

...

زیرا که من

ریشه های تو را دریافته ام

زیرا که صدای من

با صدای تو آشناست .



                                                                      احمد شاملو

======

باید بیشتر فکر کنم

....!!


دیگه مهم نیست ....

گاهي مثل باران !




گاهي مثل باران


بايد باريد

زندگي بخشيد

طراوت داد

و رفت ....


========

- چقدر سوال بی جواب اینجاست, چقدر اما و اگر, چقدر تردید و دو دلی , چقدر برنامه های جدید , چقدر ....

قیافم کاملاً شبیه علامت سوال شده  :دی

شاید خطا کردم !




شبی از پشت یک تنهایی غمناک و بارانی

تو را با لهجه گلهای نیلوفر صدا کردم

تمام شب برای باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم

پس از یک جستحوی نقره ای در کوچه های آبی احساس

تو را از بین گلهایی که در تنهاییم روئید با حسرت جدا کردم

و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی:

 دلم حیران و سرگردان چشمانیست رویایی

و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم

 تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم

 همین بود آخرین حرفت!

و من بعد از عبور تلخ و غمگینت

 حریم چشمهایم را بروی اشکی

 از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم

 نمی دانم چرا رفتی، نمی دانم چرا

شاید خطا کردم

 و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی

 ندانم تاکجا، تا کی، برای چه، ولی رفتی

و بعد رفتنت باران چه معصومانه می بارید

و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت

و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد

و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه بر می داشت

تمام بال هایش غرق در اندوه غربت شد

و بعد از رفتن تو آسمان چشمهایم خیس باران بود

و بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد

من بی تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت

که من بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد

 و بعد رفتنت دریا چه بغضی کرد

کسی فهمید که تو نام مرا از یاد خواهی برد

و من با آنکه می دانم تو هرگز یاد من را با عبور خود نخواهی برد

هنوز آشفته ی چشمان زیبای توام برگرد

 ببین! سرنوشت انتظار من چه خواهد شد

 و بعد این همه طوفان و وهم و پرسش و تردید

 کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت:

«تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو

 در راه عشق و انتخاب او خطا کردم.»

و من در حالتی ما بین اشک و حسرت و تردید

کنار انتظاری که بدون پاسخ و سرد است

 و من در اوج پائیزی ترین ویرانه ی یک دل

 میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر

نمیدانم چرا، شاید به رسم عادت و پروانگی مان

باز برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم

خواب زمستونی !


هوا خیلی سرده , شایدم من سردمه, نمیدونم
خسته ام , دوست دارم بخوابم , یه خواب خیلی طولانی و آروم, مثل خواب زمستونی.

=======

چقدر شناخت آدما سخته, ظاهر و باطن بعضیا خیلی با هم فرق می کنه. موجودات عجیبی هستن, دوسشون ندارم.

مسیر پیچ در پیچ !





چقدر این مسیر پیچ در پیچه , تا الان چند بار راهو گم کردم , ولی فکر کنم دارم به یه مسیر تازه می رسم, از این دور چیز زیادی معلوم نیست. بذار با دوربین ببینم .....

یه جایی شبیه جنگله اونم یه جنگل سرسبز, فکر کنم رودخونه هم داره, آره . ولی جنگلش یکم عجیب به نظر میاد , درختاش خیلییی بلنده, آسمونش هم انگار یه رنگ دیگس . تا حالا همچین جنگلی رو ندیده بودم.

یعنی راهو درست اومدم؟؟؟؟

-----------

- حس عجیبیه, نمی دونم گم شدم یا دارم پیدا می شم!


ما ز بالائیم و بالا می رویم



ما ز بالائیم و بالا می رویم

ما زدریائیم و دریا میرویم

ما از آنجا و از اینجا نیستیم

ما ز بی جائیم و بی جا می رویم

كشتی نوحیم در طوفان روح

لاجرم بی دست و بی پا می رویم

همچو موج از خودبرآوردیم سر

باز هم در خود تماشا می زدیم

اختر ما نیست در دورقمر

لاجرم فوق ثریا می رویم



ما ز بالائیم و بالا می رویم

اینجا دلی تنگ است !




اینجا آسمان ابریست ،

آنجا را نمیدانم...

اینجا شده پائیز ،

آنجا را نمیدانم...

اینجا فقط رنگ است ،

آنجا را نمیدانم...

اینجا دلی تنگ است ،

آنجا را نمیدانم...

بوی مدرسه



امروز هوا بوي ديگري دارد، بوي كيف، بوي مدرسه... امروز دلم براي تصميم كبري و چوپان دروغگو از  هر روز بيشتر تنگ شده است، براي كوكب خانم و دست پخت شيرينش، چند وقتي است كه از دهقان فداكار خبري ندارم، نمي دانم پطروس با انگشتش چه كرد ... دلم براي همه شان تنگ شده است... شانه هايم امروز بي قرارتر از هر روزند براي سنگيني كوله پشتيم و انگشتانم، براي نوشتن جريمه قلط هاي(!) ديكته ام. دلم براي مقش (!) هاي نانوشته ام نيز شور مي زند... امروز حتي تراش و مدادم هم بي قرار يك ديگرند و دفترم پر از دلهره اي سفيد براي فرداي سياه خود... دلم براي يك بغل دوستي تنگ است و براي يك دنيا همكلاسي بودن... امروز بوي مهر را استشمام مي كنم... فردا زنگ مهر را مي شنوم...

...!!


------ !!!!!

به همه عشق بورز به تعداد کمی اعتماد کن و به هچ کس بدی نکن

می خواهم عروسک وار زندگی کنم تا اگر سرم به سنگ خورد نشکشند. تا اگر دلم را کسی شکست چیزی احساس نکنم. تا اگر به مشکلات زندگی برخوردم بی پروا به آغوش صاحبم که دخترک کوچکی بیش نیست پناه آورم . 


اما نه…… چه خوب است که همین انسان خاکی باشم اما سنگ به سرم نخورد کسی دلم را نشکشند و مشکلات مرا از پای درنیاورد.

کاش می دانستی!


کاش می دانستی دنیا با همه وسعتش بی تو جایی برای ماندن ندارد .


اشک چشمانم هر شب سراغت را از کویر گونه هایم می گیرند.

ای که دیدگانم از دل تنهایی تو الفبای اشک ریختن را آموخته اند و لحظه های گریان
با کوچ تو روان گشته اند ,

چرا از کوچه دلتنگی هایم گذر نمی کنی و برای چشمان مانده به راهم دستی تکان نمی دهی؟ 



فانوس!



اتاقم را آذین بسته ام


با تنهایی

با سکوت

با مهربانی

با گل سرخ

با ستاره ای که تو به من دادی

و فانوسی که به یادت

شب های بی تو بودن ، بی تو ماندن را ،

شب های بی رویا

و شب های دلتنگی ام را

فروغی دوباره می بخشند

تا تو برگردی



هدیه!



من تو را سخاوتمندانه به کسي هديه ميدهم که از من عاشقتر باشد و از من براي تو مهربانتر.

من تو را به کسي هديه ميدهم که صداي تو را از هزار فرسخ راه دور در خشم،در مهرباني،در دلتنگي ،در هزار همهمه ي دنيا يکه و تنها بشناسد.

من تو را سخاوتمندانه به کسي هديه ميدهم که راز آفتابگردان وتمام سخاوتهاي عاشقانه اين دل معصوم را بداندوترنم دلپذير هر آهنگ،هر نجواي کوچک برايش يک خاطره مشترک باشد.

او بايد از رنگين کمان چشمان تو تشخيص بدهدکه امروز هواي دلت آفتابي ست يا آن دلي که من برايش ميميرم سرد و باراني است.

اي بهانه زنده بودنم تو را سخاوتمندانه به کسي هديه ميدهم که قلبش بعد از هزار بار ديدن تو باز هم به ديوانگي و بي پروايي اولين نگاه من بتپد

همان طور عاشق.....همان طور مبهوت...... با آن وقار بي مثال.






آيا کسي پيدا خواهد شد؟؟؟....از من عاشقتر و از من براي تو مهربانتر!.!.!.تو را سخاوتمندانه و با دنيايي از حسرت خواهم بخشيد

و او را که از من عاشقتر است هزار بار خواهم بوسيد.....

بازگشت .. !!


سلام...

تقریباً 600 سالی می شه که نیومدم

مثل همیشه دلم براتون تنگ شده ... یادش بخیر ... یه زمانی چقدر وبلاگ گردی می کردم ..

به وبلاگ بیشتر بچه ها سر زدم , بعضی از دوستای خوبم خونشون رو خراب کرده بودن ... خیلی دلم گرفت ... بچه ها اگه دیگه خیال آپ کردن ندارین, می تونین دیگه ننویسین ولی لطفاً خونتون رو منحدم نکنید..
دلم برای جسد خیلی تنگ شده بود ... آخی, یادش بخیر , خودم رو کشتم تا بالاخره موفق شدم قبرم رو ازش پس بگیرم ...

کلی زحمت کشدم و قالب وبلاگ رو هم عوض کردم .... گفتم حالا که بعد از مدتها برگشتم یه گردگیری کنم ..
قالب رو که عوض کردم بعضی از لینکای بچه ها منحدم شد , البته همه رو دارم و در اولین فرصت تو وبلاگ می ذارم ...

=======

پستی که در تاریخ 11 مهر 86 زدم رو یادتونه ؟!! گفته بودم که راهم رو گم کردم و از خدا خواسته بودم که کمکم کنه !! خدا رو شکر.. خدا راه رو خیلی قشنگ بهم نشون داد و از اون مسیر تاریک و اشتباهی که توش قرار گرفته بودم منو به یه مسیر خیلی خوب و روشن هدایت کرد ... البته یکی از دوستای خوبم هم توی این راه خیلی بهم کمک کرد, ازش واقعاً ممنونم , امیدوارم یک روزی بتونم تمام زحماتی که برام می کشه رو جبران کنم, دلم می خواد خیلی زود جواب تمام زمان و انرژی که برام می ذاره رو بدم. از خدای خوبم می خوام که همیشه مراقبش باشه , مخصوصاً تو شرایط سخت زندگیش .

تو این مدت یاد گرفتم که در همه شرایط تو زندگیم به خدا اعتماد کنم , فقط از خودش یاری بخوام و همیشه اونو تکیه گاه خودم بدونم....

=======

بازم میام ..

پائولو كوئيلو

 
اگر صاحب عطيه پيشگويي باشم و آگاه باشم بر تمام اسرار و بر تمامي دانشها ،
 
اگر ايمانم چنان كامل باشد ، تا آنجا كه كوه ها را جه به جا كنم و عشق نداشته باشم ،
 
هيچم و اگر تمامي اموالم را ميان فقرا تقسيم كنم و اگر بدن خود را به آتش بسپارم اما
 
 عشق نداشته باشم ، هيچ حاصلي به دستم نيست. اگر عشق را از منشور شعورمان
 
 بگذرانيم و به عناصر تشكيل دهنده اش تجزيه كنيم، خواهيم ديد كه عشق از 9 عنصر
 
 اصلي تشكيل شده است :
  

بردباري      عشق ، بردبار است.
مهرباني       مهربان است.
سخاوت       عشق، در آتش حسد نمي سوزد.
فروتني        غرور ندارد.
ظرافت        عشق، اطوار ناپسنديده ندارد.
تسليم           نفع خود را خواهان نيست.
تسامح          خشم نمي گيرد.
معصوميت     سوءظن ندارد.
صداقت        از ناراستي شاد نمي شود، اما با راستي به شعف مي آيد.
 
 
 
 
                                                                                    پائولو كوئيلو

جاده ی بی سر و ته


شهادت امام علي(ع) رو به همه ي دوستاي گلم تسليت مي گم
 

سلام
 
 
باز راهمو گم كردم . تا حالا از اين جاده عبور نكرده بودم .. نمي دونم كجا هستم ؟!! .. هيچ صدايي
 
 برام آشنا نيست..حتي آسمونشم يه رنگ ديگس...

نمي دونم چرا ستاره هاش باهام حرف نمي زنن , شايدم زبون منو نمي فهمن

دلم برات يه ذره شده ... خيلي وقته نه مي بينمت , نه صداتو مي شنوم ...

كاش الآن پيشم بودي.. خيليييي برات حرف دارم .. حرفايي كه جز به تو به هيچ كس ديگه
 
نمي تونم بگم.. نمي دونم چي شد كه يه دفه ايييين قدر ازت فاصله گرفتم ..

ديگه اون آرامشي كه قبلاً داشتمو ندارم ..

تا حالا چند بار خواستم كه از اين جاده خاكيه پر خطر , جاده اي كه پر از گرگاي درنده س بزنم بيرون و
 
راهمو عوض كنم  تا زودتر بهت برسم.. ولي يه نيروي خيلي عجيبي مدام سعي داره كه منو
 
نگه داره...اون اصلاً دوست نداره كه بهت نزديك بشم .. خيلي حسوده .. دوست داره منو فقط واسه
 
خودش نگه داره
 
مي دونم كه تو هم منو دوست داريو هميشه نگرانمي .. اينو خيلي وقتا بهم ثابت كردي ..

اگه دوسم نداشتي شايد الآن سر از ناكجاآباد در آورده بودم
 
خدايا حالا كه خودم از اين جاده خسته شدم و كلي دلم برات تنگ شده ازت مي خوام كه كمكم كني

تا خيلي زود خودم و از اين مسير بي سرو ته نجات بدم چون فقط خود خودتي كه مي توني اين
 
 دختر صحرا رو به مسير اولش بر گردوني ...ديگه وقتشه كه از آغوش شيطون بيام بيرون .. د
 
يگه نمي خوام بنده ي اون باشم...مي خوام فقط بنده ي خوب تو باشم
 
==========
 
شبست و قايقم بشكسته و درياست طوفاني
ز هر موجي به گوشم مي رسد بانگ پريشاني
 
ره منزل نمي دانم ز غوغاي گرفتاري
چو مرغي آشيان گم كرده , در شبهاي باراني
 
لبم مي خندد و دل در حصار سينه مي گريد
ببين در برق چشمم آشكارا , اشك پنهاني
 
تو شب ها نيستي با من كه با خود عالمي دارم
گهي از فيض مدهوشي , گهي از شكر حيراني
 
به ساحل كشتي ما را برد خدا , ورنه
هزاران ناخدا گم شد , در اين درياي طوفاني
 
من از لطف سخن , صيد دل اهل نظر كردم
غزالاني به دام افكنده ام , با اين غزلخواني
 
==========

دوستاي خوبم دلم براي همتون تنگ شده .. شرمنده ي تك تكتونم كه بهتون سر نزدم ..
 
 تو اين مدت خيلي گرفتار بودم,  با شيطونم خيلي درگير بودم ...

خدايي زورش خيلي زياده , اگه آدم بيفته تو دامش به اين راحتيا نمي شه فرار كرد

------

سريال اغما رو مي بينيد , ديگه خيلي چرت شده البته ناگفته نماند كه يه مطلب خيلي جالب
 
 و كشف كردم  اون قسمتش بود كه پرستاره (خانم عليزاده ) بعد از اينكه به دكتر برديا
 
خواستشو گفت , بهش گفت خانم دكتر بهت نمي گم جبران مي كنم چون از خدا مي خوام كه
 
 هيچ وقت كارت پيش من گير نكنه كه بخوام برات انجام بدم...... ولي اكثر ماها از جمله
 
 خود من هميشه در قبال كاري كه طرفمون برامون انجام داده سه سوت مي گيم ايشاا...
 
جبران كنم ... يعني علناً داريم براي طرف دعا مي كنيم كه براش يه مشكلي پيش بياد

اين نكنتش خيلي برام جالب بود , گفتم به شماهام بگم كه يكم به خاطر اين تيزهوشيم
 
 بهم اميدوار بشين...
 
==========

در مورد شركت هم تو پست بعديم مي نويسم

==========

با خوندن قسمت اول يه وقت خدايي نكرده فكراي بد در موردم نكنيداااا ....چون خدا رو خيلي
 
دوست دارم و اونو محرم درد و دلام مي دونم يه ذره كه ازش دور مي شم قربت بازي در ميارم
 
تا دلش برام بسوزه و دوباره دستمو بگيره

==========

يه عالمه مواظب خودتون باشين و تو اين روزا برام حسابي دعا كنيد تا ازاين جاده زودتر بتونم
 
بزنم بيرون

==========

التماس دعا
 
 
 

...!!!!

 
 
سههههههلام...

خوفین !!!!!!!!!!

وای که چقدر دلم براتون تنگیده بود  ...خوب چرا می زنید!!!!! به خدا خیلی درگیرم

آخه میدونید چیه !! میرم سر کار ... تقریباً یکماه و نیمه ... البته شایدم بیشتر ...

شرکت کیمیاگران سبز... نماینده ی انحصاری یه کارخونه ایم که مجسمه های تخت جمشید رو
 
 می سازه ... خیلی نازن ...تمام تندیسای هخامنشی رو داره ...

جنس کارای کوچیکمون رزینه و کارای بزرگمون هم از جنس فایبر گلاسه....

من اونجا نقش آبدارچی رو دارم  ...اِاِاِاِ ... حالا من یه چی گفتم ... اصلانم خودتی ... آینه ...

یه مدیر فروش کوشولوام اونجا ...

ساعت کاریمون از 8صبحه تا 5 بعداز ظهر ، ولی هیچ وقت 8 صبح نرفتم  ..زودم معمولاً 9:15 ولی
 
خیلی وقتام دیر تر میرم.. این که چیزی نیست بعضی روزام خودم تعطیل می کنم .تو این مدت
 
فقط یه پنجشنبه رو رفتم ...

به شیوه های مختلف سعی کردن منو آدم کنن ولی متاسفانه نشد ...

اولش با زبونه خوش ، بعدش یه مقدار با خشونت ، بعد با جریمه ، ولی دیدن نه بابا طرف خیلی مخش
 
 تعطیله ، و در نهایت دیگه با این وضع کنار اومدن و هیچی بهم نمی گن ..

پسرخاله ی مامانم داره یه سایت طراحی می کنه برای شرکت ، هروقت تموم شد حتماً لینکشو
 
بهتون می دم....

راستییییی! ، هر روز با مترو می رم و میام ... خیلی حال میده .. رفتنی که تا سوار می شم ،
 
سریع می گیرم می خوابم ... چند بارم به خاطر همین جا موندم تا آخر ایستگاه رفتم ....
 
برگشتنی هم که معمولاً جا برای نشستن نیست ، می شینم کف مترو ،
 
 و همونطور که می دونید می خوابم ...و البته دیگه با خیال راحت می خوابم چون آخر خط پیاده
 
می شم  ...

محیط کارمو دوست دارم... بچه های خوبی هستن ..

=========

دیروز فیلمه گرگ و میش رو دیدم خیلی قشنگ بود... با آهنگایی هم که بنیامین خونده بود کلی
 
حال کردم ...

لینک آهنگاشو از اینترنت پیدا کردم ولی وسط دانلود همش گیر می کرد.. حالا اگه کسی لینک
 
درستشو داره لطفاً بهم بده...

مرسی

=========

بیشتر مطلبه پست قبلیمو پاک کردم .. اینطوری خیلی بهتره...

=========

واااااای که چقدر حرفیدم ... ولی خدایی خیلی دلم هواتونو کرده بود... مواظب خودتون باشین

=========
 
راستي !!! بالآخره جسد بي خيال شد و قبرمو پس داد.
 
=========

زوده زود بر می گردم   
 
 
 
 
 
 

 

واكنش " زهرا امير ابراهيمي " به اتفاقات اخير

 
سلام...
 
شرمنده که دیر اومدم....
 
یه مدته که بحثه زهره خیلی داغ شده گفتم منم یه چیزی گفته باشم .
 
البته حرفای خودشه... یکم طولانی هست ولی جالبه... من که خودم زهرا رو دوست دارم... این
 
مطلبم توی یکی از سایتا دیدم... گفتم تو وبلاگ بذارم بد نیست ... امیدوارم زودتر ذهن خراب همگی
 
از جمله خودم درست بشه....
 
=========
 
"زهرا اميرابراهيمي" بازيگر سينما و تلويزيون در خصوص جريانات پيش آمده اخير كه
 
...................................
 
...................................
 
...................................
 
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 
 
=========
 
زود برمی گردم
 
 

 
 
 
برو کنار ببينم اصلاً اعصاب ندارماااااااا ... آخه ي حرفو چند بار بايد بگم؟؟!!!!

600 ساله دارم بهت مي گم اينطور در مورد خودت فکر نکن..

مگه تو اون مخ پوکت ميره... خدا منو بکشه تا از دستت راحت بشم......

=======

سلام...

ديدين چه زود برگشتم....قابله توجه داداش ممد و سلطان بانو

ولي خدايي ديگه اعصاب واسم نذاشته...

هان؟؟؟ آهان ... يکي از دوستامو مي گم .. قبل از اينکه کاريو انجام بده معمولاً زنگ مي زنه باهام
 
مشورت کنه... ولي آخرشم باز کار خودشو مي کنه... بعدش با حالت ناله مي ياد به زمين
 
و آسمون بد و بيراه مي گه که چرا اينجوري شد و واي واي چقد من بد شانسم...

حالا درستش مي کنم....

========

راستييييييييي.. دانشگاه آزاد تهران کامپيوتر قبول شدم... ولي نميرم  .. آخه بعد از کلي

تحقيق و اين حرفا فهميدم که MCSE خيلي بهتره

مامانم که گير داده بود هردوشو با هم بخونم .. اي بابا امان از اين ماماناي گوگولي

فداش بشم من عزيز دلمه (dolme na delame)

========

من هميشه عادت داشتم که حقمو از همه بگيرم ...

مطمئنم که حقمو از جسد هم مي تونم بگيرم...

تو گورستونه آرزو خودش يه قبر داره.. ولي به گوره منم کار داره... مي گه گور تو هم ماله منه...

من دوس داشتم اين ماجرا زود تموم بشه.. ولي مثه اينکه جسد نمي خواد کوتاه بياد..

به خاطر همين گفتم اعتراضمو تو خونه ي خودم بنويسم... و از رييسه گورستون

بخوام که جدي پيگيري کنه...

البته رييس از من خواست که بي خيال بشم و يه گور ديگه بهم بده ولي عمراً...

========

دقت کردي سريالاي امسال ماه رمضون چقد چرت شده... کلي خر کيف بودم که فيلما شروع
 
مي شه و کلي حال مي کنيم... بميرن همشون

========

يه چيزه خيلي مهم مي خواستم بگم ولي يادم رفت... از بس که همتون با هم هي حرف مي زنيد...
 
========

زود برمی گردم...  ( آره جون خودم )